نویسنده‌: سلیم الهلالی
مترجم: ابراهیم احمدی

بدعت 3
این تقسیم بنابر دلایل زیر (نادرست و) ناپسند است:
الف – این تقسیم یک امر ساختگی و متناقض است و هیچ گونه دلیل شرعی ندارد؛ چون اصل بدعت آن است که دلیل شرعی نداشته باشد حال اگر دلیلی مبنی بر وجوب، مندوب، اباحه، تحریم و کراهت آن وجود داشته باشد، دیگر بدعتی در کار نخواهد بود و طبق دلیل خود امر مشروعی خواهد بود.
ب – جمع میان امور مستند به دلایل صحیح و بدعت‌ها، جمع میان دو امر متناقض است

ج – حدیث پیامبر (ص) که می‌فرماید: «کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة» دلالت می‌کند بر این که هر بدعتی حرام است و منجر به گمراهی می‌شود و هر گمراهی‌ای موجب رفتن به آتش جهنم می‌گردد.

د – گناه قدر مشترک همه‌ی بدعت‌ها است و نمی‌توان حکم کرد که گناه بدعتی از بدعت‌های دیگر کمتر است. تفاوت قایل شدن میان بدعت‌ها در میزان گناه بودنشان دلیلی جز پیروی از هوای ندارد و خود در واقع بدعتی دیگر است و بر کوچک شمردن بدعت‌ها تأثیر می‌گذارد و قبلاً دانستیم که بدعت‌های کوچک به بدعت‌های بزرگ تبدیل می‌شوند.

ه‍ - منظور عز بن عبدالسلام از (بدعت) واجب همان طور که خود تصریح کرده است آن چیزی است که در دایره‌ی اصل «هر چه واجب بدون آن تمام نشود، خود آن چیز هم واجب است» قرار می‌گیرد و قبلاً دانستیم که این اصل وسیله‌ای است برای حفظ چیزی که شرعاً ضروری است و با بدعت یکسان نیست. و اما آنچه که عز بن عبدالسلام (بدعت) مندوب نامیده است، بدعت به حساب نمی‌آید؛ چرا که ساختن پل‌ها و دژهای نظامی در مرزها و مدارس وسایلی برای دفع ضرر و جلب منفعت برای عامه‌ی مردم به حساب می‌آیند؛ مثلاً دژهای نظامی مرزی، توطئه‌ی دشمنان را دفع کرده و آنان را دچار ترس و رهبت می‌کنند و پل‌ها، حرکت نقل و انتقال مردم را تسهیل کرده و جان آنان را حفظ می‌کنند، و مدارس هم زمینه‌ی تحقق بخشیدن به فریضه‌ی علم آموزی را فراهم می‌نمایند. و اما نماز تراویح سنت است و رسول خدا (ص) آن را انجام داده است و قبلاً در توضیح سخن عمر (رض) که فرمود: «نعمت البدعة هذه» بیان کردیم.

بدین ترتیب می‌توان تمام مثال‌هایی را که در این زمینه آورده‌اند، توجیه و تفسیر کرد. شاطبی در کتاب «الاعتصام» (1/220-188) به خوبی این تقسیم را مورد بررسی قرار داده و فساد آن را بیان کرده است. خوانندگان گرامی به آن مراجعه کنند؛ چون (خیلی) مهم است.

9- کسانی که قائل به بدعت حسنه هستند بر این باورند که امام شافعی (رض) هم معتقد به بدعت حسنه بوده است. و در واقع به سخنی که از وی در مورد بدعت روایت شده، فریفته شده‌اند که گفته است: «امور محدثه و نوساخته دو نوعند: یکی اموری که مخالف کتاب، سنت، اثر و یا اجماعی باشند که چنین بدعتی گمراهی است. و دیگری امور خیر و نوساخته‌ای که با هیچ کدام از آنها مخالفتی ندارند که این امور، امور محدثه‌ی غیر مذموم هستند. عمر (رض) در مورد (به جماعت خواندن) نماز تراویح در ماه رمضان گفته است: این امر بدعت خوبی است؛ یعنی امر نوساخته‌ای است که قبلاً نبوده است و اگر قبلاً هم بوده باشد این بدعت گذشته را رد نمی‌کند».[43]

در روایت دیگری هم از امام شافعی (رض) نقل شده است که: «بدعت دو نوع است: بدعت پسندیده و بدعت ناپسند. هر بدعتی که موافق سنت باشد، پسندیده و هر بدعتی که مخالف سنت باشد، ناپسند محسوب می‌شود. و به قول عمر (رض) در مورد نماز تراویح استدلال کرده است که فرمود: این بدعت خوبی است».[44]

الف – اگر سخن شافعی (رض) صحیح باشد، نمی‌تواند در تعارض با عمومیت حدیث رسول خدا (ص) قرار گیرد و یا مخصص آن واقع شود؛ چرا که اصحاب امام شافعی (رض) از وی نقل کرده‌اند که «قول صحابی» اگر به تنهایی باشد حجت محسوب نمی‌شود و تقلید از او واجب نیست[45]. پس چگونه قول شافعی حجت محسوب می‌شود در حالی که قول صحابی حجت به حساب نمی‌آید؟

ب – امام شافعی (رض) چگونه قائل به بدعت حسنه خواهد بود؟! در حالی که خود گفته است: «من استحسن فقد شرع» یعنی هر کس قائل به استحسان باشد، در واقع دست به تشریع و قانون‌گذاری زده است. هم چنین در کتاب «الرساله» (ص 507) گفته است: «انما الاستحسان تلذذ» یعنی استحسان در واقع تلذذ و لذت خواهی است. علاوه بر این در کتاب «الام» (7/304-293) هم فصلی را به «ابطال استحسان» اختصاص داده است. پس اگر کسی بخواهد کلام امام شافعی (رض) را تفسیر کند، باید با توجه به اصول و قواعد شافعی دست به این کار بزند و لازمه‌ی این کار فهم اصول شافعی است. رعایت این اصل در تمام علوم مشهود است به طوری که هر کس با اصطلاحات صاحبان علوم آشنایی نداشته باشد، نمی‌تواند سخنان آنان را بفهمد و تفسیر کند. برای پی بردن به اهمیت این مسأله به دو مثال اشاره می‌کنیم:

1- «متفق علیه» در اصطلاح محدثین یعنی آنچه که بخاری و مسلم بر آن اتفاق نظر دارند و هر دو آن را روایت کرده باشند ولی از نظر ابو البرکات عبدالسلام بن تیمیه صاحب کتاب «منتقی الاخبار» یعنی آنچه که احمد و بخاری و مسلم روایت کرده و بر آن اتفاق نظر داشته باشند.

2- «شیخین» از دیدگاه مورخان یعنی «ابوبکر و عمر رضی الله عنهما»، از دیدگاه محدثین یعنی «بخاری و مسلم» و از دیدگاه شافعی‌ها یعنی «رافعی و نووی».

ج – کسانی که قائل به بدعت حسنه هستند کلام امام شافعی رحمه الله را تحریف و الفاظ او را طوری تأویل می‌کنند که با خواسته‌های آنها سازگار باشد، و گرنه یکی از علمای برجسته‌ی اسلامی یعنی ابن رجب حنبلی در کتاب ارزشمند خود «جامع العلوم و الحکم» منظور امام شافعی رحمه الله را توضیح داده و گفته است: «منظور امام شافعی رحمه الله آن است که قبلاً ذکر کردیم مبنی بر این که اصل بدعت مذموم آن است که اصلی در شریعت نداشته باشد که به آن برگردد و این، بدعت شرعی نامیده می‌شود، ولی بدعت محمود و پسندیده آن است که موافق سنت باشد؛ یعنی اصلی از سنت داشته باشد که به آن برگردد، و این، بدعت لغوی به حساب می‌آید نه شرعی؛ چرا که این بدعت موافق سنت است».[46]

به نظر من می‌توان این نکته را از استدلال شافعی رحمه الله به قول صحابی، عمر بن خطاب (رض) در روایت حرمله بن یحیی به خوبی دریافت و کلام شافعی رحمه الله هم باید بر این مبنا تفسیر شود که منظور وی از بدعت (محمود و پسندیده) همانند عمر بن خطاب (رض) بدعت لغوی بوده است نه بدعت شرعی؛ چرا که بدعت شرعی کلاً گمراهی و مخالف کتاب و سنت و اجماع و آثار (علما) است در حالی که شریعت چیزی جز اینها نیست



وجوب شناخت بدعت‌ها
از حدیث «کل بدعه ضلاله و کل ضلاله فی النار» «هر بدعتی گمراهی است و هر نوعی گمراهی به آتش دوزخ منتهی می‌گردد»، به روشنی در می‌یابیم که لازم است هر بدعت و امر نوساخته‌ای در دین را بشناسیم تا از آن دوری کنیم. و به تعبیر شاعر فرزانه:

عرفت الشر لا للشر لکن لتوقیه
و من لم یعرف الخیر من الشر یقع فیه

«شر را شناختم نه به خاطر خود آن، بلکه به خاطر پرهیز و دوری از آن؛ چون کسی که خیر را از شر باز نشناسد، مرتکب شر می‌شود».

اساس این امر به وضوح در سنت نبوی هم دیده می‌شود؛ چون حذیفه بن یمان (رض) گفته است: «مردم در مورد خیر و نیکی از رسول خدا (ص) سؤال می‌کردند ولی من از شر و بدی سؤال می‌کردم تا مرتکب آن نشوم».

برای در پیش گرفتن راه بندگی تنها شناخت سنت کافی نیست، بلکه لازم است بدعت‌هایی که با سنت در تناقض هستند نیز شناخته شوند همان طور که در موضوع ایمان، شناخت توحید بدون شناخت شرک کافی نیست. قرآن کریم هم به این حقیقت بزرگ اشاره کرده و فرموده است:

فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (بقره / 256)

«هر کس به طاغوت کفر بورزد و به خدا ایمان بیاورد، به دستاویز بس محکمی که اصلاً گسستن ندارد، چنگ زده است و خدا شنوا و دانا است».

و این یک اصلی است که تمام پیامبران برای تحقق بخشیدن به آن مبعوث شده‌اند خداوند متعال می‌فرماید:
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل / 36)

«ما در میان هر امتی پیامبری را فرستاده‌ایم (تا به آنان بگوید): که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید».

و مؤمنان در حیات خود به این اصل تحقق بخشیده‌اند. خداوند متعال می‌فرماید:
وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ (زمر / 17)

«و کسانی که از طاغوت دوری کردند (و اجتناب ورزیدند) از این که او را بندگی کنند و به سوی خدا بازگشتند، بشارت آنان را است، پس به بندگان من بشارت ده».

رسول خدا (ص) هم بر این اصل تأکید کرده و فرموده است: «من قال لا اله الا الله و کفر بما یعبد من دونه، حرم ماله و دمه و حسابه علی الله»[47]. «هر کس بگوید هیچ معبود به حقی جز الله وجود ندارد و به آنچه که بجز خدا پرستش می‌شود، کفر بورزد، مال و خونش حرام می‌شود (یعنی جزو مسلمانان به حساب می‌آید) و حسابش (در قیامت) بر خدا خواهد بود».

خدا و رسول او به توحید اکتفا نکرده‌اند، بلکه کفر به غیر خدا را هم در کنار آن ذکر کرده‌اند و این مستلزم شناخت شرک و کفر است و گرنه انسان مرتکب آن می‌شود بدون آن که خود بفهمد. خداوند متعال می‌فرماید:
وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُون (یوسف / 106)

«و بیشتر آنان به خدا ایمان نمی‌آورند مگر این که آنان مشرک‌اند».

در مورد سنت و بدعت هم این مساله صدق می‌کند و علاوه بر شناخت سنت، باید بدعت را هم شناخت و در سفارشی که پیامبر (ص) به اصحاب خود کرده و عرباض بن ساریه (رض) آن را روایت کرده است می‌توان به روشنی به این مسأله پی برد. پیامبر (ص) فرموده است: «فعلیکم بستنی و سنه الخلفاء الراشدین المهدیین، عضوا علیها بالنواجز، و ایاکم و محدثات الامور، فان کل بدعة ضلالة»[48]. «به سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت یافته تمسک جویید و با (چنگ و) دندان آن را بگیرید و از امور نوساخته (در دین) بپرهیزید؛ چون هر بدعتی گمراهی است».

پیامبر (ص) در این حدیث به اصحاب خود دستور داده است که به سنت ملتزم باشند و از بدعت‌ها دوری جویند.

این امر در صحنه‌ی زندگی هم مشهود است؛ چون شناخت هر چیزی بدون شناخت نقیض آن کامل نمی‌گردد. ابن قتیبه دینوری رحمه الله گفته است: «... حکمت و قدرت کامل نمی‌شود مگر این که هر چیزی به همراه ضد خود آفریده شود تا هر کدام از آنها به وسیله‌ای دیگری شناخته شود؛ مثلاً هر کدام از نور به وسیله‌ی تاریکی، علم به وسیله‌ی جهل، خیر به وسیله‌ی شر، منفعت به وسیله‌ی مضرت، و شیرینی به وسیله‌ی تلخی شناخته می‌شوند؛ چرا که خداوند متعال می‌فرماید:
سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ (یس / 36)
«تسیح و تقدیس خدایی را سزاست که همه‌ی زوج‌ها را آفریده است، از آنچه زمین می‌رویاند و از خود آنان و از چیزهایی که نمی‌دانند».

و «ازواج» یعنی اضداد، و انواع مانند نر و ماده و خشک و تر. خداوند همچنین فرموده است: [49]
وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَى (نجم / 45)

«و اوست که جنس‌های نر و ماده را آفریده است».

این مسأله در شهادتین: «لا اله الا الله، محمد رسول الله» هم به وضوح دیده می‌شود؛ چرا که شهادت اول، سلب و ایجاب و نفی و اثبات است؛ سلب الوهیت و نفی آن از غیر خدا و اثبات آن برای خدا؛ چون تنها خدا مستحق الوهیت است و غیر او شایسته‌ی آن نیست. شهادت دوم هم پیروی از غیر رسول خدا (ص) را سلب و برای او اثبات می‌کند، پس معنی شهادتین چنین می‌شود: «هیچ معبود راستینی بجز الله جل جلاله و هیچ متبوع راستینی بجز رسول خدا (ص) وجود ندارد.

از این روی بر دعوتگران واجب است که مسلمانان را از بدعت‌ها و شرک بر حذر دارند و آنان را به توحید و سنت دستور دهند. اساس دعوت به سوی خدا هم بر این اصل استوار است. خداوند متعال می‌فرماید:
وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران / 104)

«باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنان خود رستگارند».

دعوت به توحید و سنت، امر به معروف و بر حذر داشتن مردم از شرک و بدعت‌ها، نهی از منکر به حساب می‌آید، و همین امر به معروف و نهی از منکر باعث شد که امت محمدی بهترین امتی باشند که به نفع مردم آفریده شده‌اند. خداوند متعال می‌فرماید:
کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ (آل عمران / 110)

«شما بهترین امتی هستید که به سود انسان‌ها آفریده شده‌اید که امر به معروف و نهی از منکر انجام می‌دهید و به خدا ایمان می‌آورید».

ولی متاسفانه بیشتر گروه‌های اسلامی معاصر[50] از این امر آگاهی ندارند و این بدان خاطر است که از عوامل بدعت‌گذاری – که آنقدر زیادند که گاهی عالمان هم مرتکب آنها می‌شوند – و عاقبت بدی که در انتظار بدعت‌گذاران است، آگاهی ندارند.



اسباب و عوامل بدعت‌گذاری
1- جهل نسبت به سنت مطهر و علم «مصطلح الحدیث» به طوری که بدعت‌گذاران تفاوتی میان احادیث صحیح و ضعیف و سالم و ناسالم نمی‌گذارند، و در نتیجه احادیث ضعیف و ساختگی افزایش می‌یابند؛ مثلاً بدعت وحدت وجود مستند به این حدیث موضوع است: «ما وسعتنی سمائی و لا ارضی ولکن وسعنی قلب عبدی المؤمن» «آسمان و زمین گنجایش مرا ندارند ولیکن دل بنده‌ی مؤمن من، گنجایش مرا دارد».

بدعت نور محمدی از این حدیث ساختگی نشأت گرفته است که: «اول ما خلق الله نور نبیک یا جابر». «اولین چیزی که خدا آفرید، نور پیامبر تو بود ای جابر».!

هم چنین بدعت آفرینش هستی به خاطر حضرت محمد (ص) مستند به این حدیث دروغین است که: «لولاک لولاک ما خلقت الافلاک». «اگر تو نبودی، هستی را نمی‌آفریدم».

در حالی که واضع نادان حدیث، غافل است از این که اگر آفرینش هستی نمی‌بود، اصلاً پیامبر (ص) مبعوث نمی‌شد. خداوند متعال می‌فرماید:

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (انبیاء / 107)

«و ما تو را نفرستاده‌ایم مگر رحمتی برای جهانیان».

2- انتخاب رهبران و پیشوایانی نادان توسط مردم که دست به فتوا و آموزش می‌زنند و بدون آگاهی در مورد دین خدا سخن می‌گویند به طوری که استحسان مبتنی بر هوی و هوس افزایش می‌یابد. پیامبر (ص) می‌فرماید: «ان الله لایقبض العلم ینتزعه انتزاعاً من العباد ولکن یقبض العلم بقبض العلماء حتی اذا لم یبق عالماً اتخذ الناس رؤوسا جهالاً فافتوا بغیر علم فضلوا و اضلوا»[51]. «خداوند علم و دانش را با گرفتن آن از بندگان خود نمی‌گیرد بلکه آن را با گرفتن خود علما می‌گیرد به طوری که هیچ فرد عالمی را باقی نمی‌گذارد و مردم افرادی نادان را به رهبری خود می‌گیرند که بدون علم و آگاهی فتوا می‌دهند و در نتیجه هم خود گمراه می‌شوند و هم دیگران را گمراه می‌کنند».

و این وضعیت از نشانه‌های قیامت است. پیامبر (ص) می‌فرماید: «ان من اشراط الساعة ان یلتمس العلم عند الاصاغر»[52] «یکی از نشانه‌های قیامت این است که علم نزد فرومایگان خواسته شود».

(عبدالله) ابن مبارک رحمه الله گفته است: «فرومایگان همان بدعت گذاران هستند».[53]

3- عادت‌ها و خرافاتی که هیچ دلیل شرعی و عقلی ندارند؛ مانند مجالس عزاداری و بدعت‌زار. شاعر گفته است:

ثلاثة تشقی بهن الدار
العرس و الماتم ثم الزار
«سه چیز موجب بدبختی خانه می‌شوند، مراسم عروسی، مراسم عزاداری و سپس مراسم زار».

4- تقلید و اعتقاد به عصمت مجتهدین و پیشوایان مذهبی و دادن قداستی نزدیک به منزلت پیامبران به شیوخ.[54]

5- پیروی از آیات و احادیث متشابه. خداوند متعال می‌فرماید:
فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ (آل عمران / 7)

«اما کسانی که در دل‌هایشان کژی است، به منظور فتنه‌انگیزی و تأویل (نادرست) از متشابهات پیروی می‌کنند».



شدت مخاطره آمیز بودن بدعت‌ها
برای بیان مخاطره‌آمیز بودن بدعت‌ها کافی است که به عاقبت بدی که در دنیا و آخرت به انتظار بدعت گذاران است توجه شود:

1- عمل شخص بدعت‌گذار مردود است (و از او پذیرفته نمی‌شود). پیامبر (ص) می‌فرماید: «من احدث فی امرنا ما لیس منه فهو رد»[55] «هر کس چیزی را در این دین ما پدید آورد که جز آن نباشد، مردود است».

به ویژه بدعت‌گذارانی که بدعت‌ها را خوب می‌پندارند. خداوند متعال می‌فرماید:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا (کهف / 103-104)

«بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ آنان کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود گمان می‌کنند که کار نیک می‌کنند».

2- توبه‌ی شخص بدعت‌گذار مادامی که بر گناه و بدعت‌گذاری اصرار داشته باشد، پذیرفته نمی‌شود. از این روی ترس آن می‌رود که عاقبت بدی داشته باشد. پیامبر (ص) می‌فرماید: «ان الله حجب التوبة عن کل صاحب بدعة حتی یدع بدعته»[56]. «خداوند توبه‌ی هیچ بدعت‌گذاری را نمی‌پذیرد مگر این که بدعت خود را رها کند».

3- شخص بدعت‌گذار بر حوض (کوثر) وارد نمی‌شود و از شفاعت پیامبر (ص) برخوردار نمی‌گردد. پیامبر (ص) می‌فرماید: «انا فرطکم علی الحوض، لیرفعن رجال منکم حتی اذا اهویت لاناولهم اختلجوا دونی فاقول: ای رب، اصحابی فیقول: لاتدری ما احدثوا بعدک»[57] «من بر حوض از شما پیشی می‌گیرم، مردمانی از شما رانده می‌شوند و من می‌خواهم به آنها آب بدهم از من گرفته می‌شوند. سپس می‌گویم: پروردگارا! این‌ها یاران من هستند، خداوند می‌فرماید: نمی‌دانی بعد از تو چه چیزهایی را ایجاد کرده‌اند»؟

در روایتی دیگر چنین آمده است: «انک لاتدری ما بدلوا بعدک، فاقول: سحقاً لمن بدل بعدی» «نمی‌دانی که بعد از تو چه چیزهایی را تغییر داده‌اند، پس می‌گویم: هر کس بعد از من (دین را) تغییر دهد، از رحمت خدا به دور باد!

4- تا روز قیامت هر کس به بدعت عمل کند، گناه آن بر عهده‌ی بدعت‌گذار خواهد بود، چون خداوند متعال می‌فرماید:
لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ (نحل / 25)

«آنان باید در روز قیامت بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش بکشند و (باید) برخی از بار گناهان کسانی که بدون آگاهی آنان را گمراه کرده‌اند (نیز) حمل کنند».

پیامبر (ص) هم فرموده است: «.... و من سن فی الاسلام سنة سیئة کان علیه وزرها، و وزر من عمل بها من بعده من غیر ان ینقص من اوزارهم شیء»[58]. «و هر کس سنت بدی را در اسلام پایه‌ریزی کند، گناه آن و گناه هر کس که بعد از وی بدان عمل کند بر او خواهد بود بدون این که چیزی از گناه آنان کم شود».

و این بدان خاطر است که شخص بدعت‌گذار بدعتی را پدید آورده است که بعد از او هم بدان عمل می‌شود، پس چنین شخصی باید از پروردگار خود بترسد و بداند که بدعت‌ها با گذشت زمان از شهرت بیشتری برخوردار می‌گردند و بیشتر گسترش پیدا می‌کنند و به همین ترتیب گناه شخص بدعت گذار نیز افزایش می‌یابد. علاوه بر این بدعت‌ها باعث از بین بردن سنت‌های مقابل خود هم می‌شوند که گناه از بین رفتن این سنت‌ها هم علاوه بر گناه خود بدعت گذاری بر عهده‌ی بدعت گذار خواهد بود. شخص بدعت‌گذار در واقع باید از بدعت خوارج درس عبرت بگیرد؛ چون پیامبر (ص) خوارج را این چنین برای ما معرفی کرده است که: «یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة»[59]. «از دین خارج می‌شوند همان طوری که تیر از نخجیر خارج می‌شود».

علت این امر در واقع بدعت‌گذاری بوده است، از این رو پیامبر (ص) فرموده است: «یقتلون اهل الاسلام و یترکون اهل الاوثان لئن ادرکتهم لاقتلنهم قتل عاد»[60] «مسلمانان را می‌کشند و بت‌پرستان را (به حال خود) رها می‌کنند، اگر به آنان برسم، آنان را همچون قوم عاد خواهم کشت».

5- هر بدعت گذاری ملعون است؛ چرا که پیامبر (ص) فرموده است: «من احدث فیها او آوی محدثا فعلیه لعنة الله والملائکة والناس اجمعین»[61]. «هر کس در آن بدعتی گذارد یا بدعت‌گذارانی را پناه دهد، لعنت خدا و فرشتگان و همه‌ی مردم بر او باد».

6- بدعت گذار پیوسته از خدا دورتر می‌گردد. حدیث صحیحی که قبلاً در مورد خوارج ذکر کردیم به این نکته اشاره می‌کند: چرا که پیامبر (ص) در آن مورد فرموده است: «.... تحقرون صلاتکم مع صلاتهم و صیامکم مع صیامهم ... یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة» «... که شما نماز خواندن و روزه گرفتن خود را در مقایسه با نماز خواندن و روزه گرفتن آنها کم به حساب می‌آورید .... از اسلام خارج می‌شوند همان طوری که تیر از نخجیر خارج می‌شود».

در این حدیث پیامبر (ص) نخست بدعت‌گذاری و سپس دوری آنان از خدا را بیان کرده است.

7- بدعت گذاری که دیگران را به بدعت‌های خود دعوت می‌کند، شهادتش پذیرفته نمی‌شود.

کسی که مردم را به بدعت دعوت کند، مستحق عقوبت در دنیا است تا ضرر او از مردم دفع گردد، اگر چه در باطن مجتهد باشد. کمترین عقوبت او این است که مردم او را ترک کنند و جایگاهی در دین نداشته باشد و علمی از او آموخته نشود و مورد استفتا قرار نگیرد و شهادت او پذیرفته نگردد. از این روی محدثین و فقها و اصولیان اتفاق نظر دارند که روایت شخص بدعت‌گذاری که با بدعت خود کافر می‌گردد، پذیرفته نمی‌شود. اما در مورد بدعت‌گذاری که با بدعت خود کافر نمی‌شود اختلاف نظر وجود دارد که در این مورد هم روایت کسانی که برای تقویت مذهب و پیروان خود دروغ را حلال می‌دانند، رد کرده‌اند. این سخن از امام شافعی رحمه الله روایت شده است که وی فرموده است: «شهادت بدعت‌گذاران بجز گروه خطابیه را می‌پذیرم».[62]

و این بدین خاطر بوده است که گروه خطابیه برای یاری رساندن به موافقان خود شهادت دروغ را حلال دانسته‌اند.[63]

برخی از علما هم گفته‌اند چنین بدعت گذارانی اگر مردم را به بدعت خود دعوت نکنند، شهادتشان پذیرفته می‌شود و گرنه مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. امام نووی رحمه الله گفته است: «بهترین و صحیح‌ترین قول همین است. از این روی محدثانی که احادیث صحیح را روایت کرده‌اند، از بدعت‌گذارانی که مردم را به بدعت خود دعوت کرده‌اند، حدیثی را روایت نکرده‌اند ولی هم این محدثان و هم علمای دیگر از بسیاری از کسانی که در باطن قدری، مرجئه، شیعه و خارجی بوده‌اند، حدیث روایت کرده‌اند».[64]



وجوب دوری جستن از بدعت‌گذاران
بعد از آن که با (مفهوم) بدعت آشنا شدیم و دریافتیم که بدعت از گناهان (دیگر) بدتر و پیام آور کفر است، باید از بدعت گذاران دوری جوییم و کار آنان را مورد نکوهش قرار دهیم و خود را در زمره‌ی آنان قرار ندهیم؛ چرا که خداوند متعال فرموده است:
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (آل عمران / 105)

«و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند بعد از آن که نشانه‌های روشن برایشان آمد».

و نیز فرموده است:

إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ (انعام / 159)

«بی‌گمان کسانی که دین خود را پراکنده کردند و دسته دسته شدند، شما در هیچ چیز از آنان نیستی».

شاطبی رحمه الله گفته است: «اهل سنت و جماعت (فرقه‌ی نجات یافته) مکلفند که با بدعت‌گذاران به دشمنی بپردازند و آنان را رسوا کنند و با مجازات کشتن و پایین‌تر به سرکوب کسانی بپردازند که به جمع آنان می‌پیوندند. علما هم (ما را) از همراهی و همنشینی با آنان بر حذر داشته‌اند[65]. این موضوع شائبه‌ی خشونت و کینه‌توزی را ایجاد می‌کند اما باید دانست که این دشمنی نه یک دشمنی مطلق بلکه معطوف به کسانی است که با بدعت گذاری خلاف اجماع مؤمنان رفتار کرده و از صف آنان خارج شده‌اند. چگونه چنین نباشد در حالی که ضمن این که ما مکلف به دشمنی با آنان شده‌ایم به آنان نیز دستور داده شده است که به صف ما مؤمنان برگردند و به دوستی با ما بپردازند.[66]



فهرست منابع
1- ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، المکتبه الاسلامیه.
2- ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، دارالمعرفه.

3- ابن تیمیه، الایمان، المکتب الاسلامی.
4- ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه.
5- ابن حجر، فتح الباری، المکتبه السلفیه.
6- ابن حبان، الصحیح، دارالمعارف.
7- ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، دارالکتاب العربی.
8- ابن القیم، مدارج السالکین، دارالکتاب العربی.
9- ابن ماجه، السنن، داراحیاء التراث العربی.
10- ابن منظور، لسان العرب، دار صادر.
11- ابو نعیم اصفهانی، حیله الاولیاء، مطبعه السعاده.

12- احمد بن حنبل، المسند، دارالفکر،

13- البانی، الاجوبه النافعه، المکتب الاسلامی.

14- البانی، سلسله الاحادیث الصحیحه، المکتب الاسلامی.

15- البانی، سلسله الاحادیث الضعیفه و الموضوعه، المکتب الاسلامی.

16- البانی، ظلال الجنه، المکتب الاسلامی.

17- بخاری، الجامع الصحیح، چاپ صبیح.

18- بیهقی، الاسماء و الصفات، مطبعه السعاده.

19- مناقب الشافعی، تحقیق سید احمد صقر.

20- ترمذی، السنن، داراحیاء التراث العربی.

21- حاکم، المستدرک

22- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، المکتبه السلفیه.

23- خطیب بغدادی، آداب الفقیه و المتفقه، دارالکتب العلمیه.

24- خطیب تبریزی، مشکاه المصابیح، تحقیق البانی، المکتب الاسلامی.

25- دارمی، السنن، دارالفکر.

26- زنجانی، تخریج الاصول علی الفروع، مؤسسه الرساله.

27- سخاوی، المقاصد الحسنه.

28- سلیمان بن اشعث، السنن، دارالفکر.

29- سمعانی، الانساب، حیدرآباد، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه.

30- شاطبی، الاعتصام، دارالمعرفه.

31- شافعی، الرساله، شرح و تحقیق احمد شاکر.

32- طحاوی، شرح معانی الاثار.

33- طیالسی، المسند، حیدرآباد، مطبعه دایره المعراف العثمانیه.

34- عبدالله بن مبارک، زاهد.

35- عجلونی، کشف الخفاء.

36- عز بن عبدالسلام، قواعد الاحکام فی مصالح الانام، دارالکتب العلمیه.

37- فیروزآبادی، القاموس المحیط، المؤسسه العربیه للطباعه و النشر.

38- قرافی، الفروق.

39- محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله، دارالمعرفه.

40- مسلم بن حجاج، الصحیح، چاپ صبیح.

41- معصومی، هدیه السلطان، تحقیق و تخریج مؤلف، المکتبه الاسلامیه.

42- نووی، شرح صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی.

43- هیثمی، مجمع الفوائد، دارالکتاب العربی.


پی‌نوشت‌ها
---------
[1]- نگا: ابن منظور، لسان العرب، بیروت دار صادر، ج 8، ص 7 و فیروزآبادی، قاموس المحیط، المؤسسة العربیة ج 3، ص 4-3.

[2]- ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 7.

[3]- ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، المکتبة الاسلامیة، ج 1 ص 107.

[4]- شاطبی، الاعتصام، بیروت، دار المعرفة، ج 1، ص 37.

[5]- عز بن عبدالسلام، قواعد الاحکام فی مصالح الانام، بیروت، دارالکتب العلمیة ج 2، ص 174-172.

[6]- ابن موضوع را در مقدمه‌ی رساله‌ی «هدیة السلطان الی مسلمی بلاد الیابان» نوشته‌ی علامه معصومی و تحقیق این جانب که زیر چاپ است به تفصیل بحث کرده‌ام.

[7]- حدیث با مجموع سندهایش صحیح است. به تعلیق شماره 38 بر کتاب «هدیة السلطان» تحقیق این جانب نگاه کنید.

[8]- احمد و ابن ماجه و حاکم آن را روایت کرده‌اند و البانی در «تخریج کتاب السنة» نوشته‌ی ابن ابی عاصم (1/27-26) آن را صحیح دانسته است.

[9]- مسلم، اصحاب سنن و احمد آن را روایت کرده‌اند.

[10]- احمد آن را روایت کرده و البانی در «سلسلة الاحادیث الصحیحة» (346) آن را صحیح دانسته است.

[11]- مسلم این حدیث را روایت کرده است. در روایت مسلم و بیهقی عبارت «کل بدعه ضلاله» هم وجود دارد. بیهقی در کتاب «اسماء و صفات عبارت «و کل ضلاله فی النار» را نیز افزوده است. نسائی هم زیاده‌ی بیهقی را روایت کرده و سند آن را صحیح دانسته است.

[12]- احمد و ابن حبان آن را روایت کرده‌اند و اصل حدیث در صحیح مسلم و بخاری است.

[13]- متفق علیه.

[14]- مسلم آن را روایت کرده است.

[15]- این موضوع با استدلال منطقی این چنین بیان می‌شود: این امر بدعت است، و هر بدعتی گمراهی است، پس این امر گمراهی است. (مترجم)

[16]- طبرانی آن را روایت کرده است و هیثمی در کتاب «مجمع الزوائد» (1/181) چاپ دوم گفته است: راویان این سخن راویان حدیث صحیح هستند. دارمی هم این حدیث را روایت کرده و سند آن صحیح است.

[17]- دارمی آن را با سند صحیح روایت کرده است.

[18]- دارمی و ابو نعیم با سند صحیح آن را روایت کرده‌اند.

[19]- دارمی با سند صحیح آن را روایت کرده است.

[20]- مسلم آن را روایت کرده است.

[21]- قاضی محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة، بیروت، دار المعرفة، ج 2، ص 19-18.

[22]- بان قیم الجوزیة، مدارج السالکین، بیروت، دارالکتاب العربی، ج 1، ص 85.

[23]- ترمذی و حاکم آن را روایت کرده‌اند.

[24]- طحاوی در کتاب «شرح معانی الآثار» با سند صحیح آن را روایت کرده است.

[25]- بخاری و مسلم آن را روایت کرده‌اند.

[26]- شاطبی، الاعتصام، ج 1، ص 132.

[27]- عجلونی، کشف الخفاء، ج 2، ص 263.

[28]- ناصر الدین البانی، سلسلة الاحادیث الضعیفة، ج 2، ص 17.

[29]- این حدیث صحیح است که طبرانی در «المعجم الصغیر» و ابن حبان در صحیح خود آن را روایت کرده‌اند و این حدیث به صراحت نشان می‌دهد که نماز تراویح بدون نماز وتر هشت رکعت است.

[30]- شاهد این امر آیه‌ی 2 از سوره‌ی انبیاء است که می‌فرماید: «ما یاتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم یلعبون» (انبیاء / 2) «هیچ بخش تازه‌ای از قرآن از سوی پروردگارشان بدیشان نمی‌رسد مگر اینکه آن را (به شوخی) می‌شنوند و به بازی می‌گیرند». در این آیه هیچ دلیلی مبنی بر مخلوق بون قرآن وجود ندارد.

[31]- ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، مخالفة اصحاب الجحیم، ص 277-275.

[32]- مسلم و نسائی و احمد و دارمی آن را روایت کرده‌اند.

[33]- متفق علیه.

[34]- ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، بیروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 162 و الالبانی، الاجوبة النافعة، المکتب الاسلامی، ص 23-26.

[35]- ابوبکر الجزائری الانصاف فیما قیل فی المولد من الغلو و الاجحاف.

[36]- سلیم الهلالی، مؤلفات سعید حوی، دراسة و تقویم، چاپ اول، ص 79-87.

[37]- مشکاة المصابیح، تحقیق البانی، ج 1، ص 61.

[38]- ابن القیم، مدارج السالکین، ج 1، ص 22.

[39]- سلسلة الاحادیث الصحیحة، (1273).

[40]- صحیح الجامع الصغیر، (3816).

[41]- مسلم آن را روایت کرده است.

[42]- عز بن عبدالسلام، قواعد الاحکام فی مصالح الانام، بیروت، دارالکتب العلمیة، ج 2، ص 172.

[43]- بیهقی در مناقب الشافعی (1/469) این سخن را از ربیع بن سلیمان روایت کرده است که در سند آن محمد بن موسی بن فضل وجود دارد و کسی را نیافتم که شرح حال او را نوشته باشد.

[44]- ابو نعیم در «الحلیة» (9/113) این سخن را از حرمله بن یحیی روایت کرده است که در سند آن عبدالله بن محمد عطشی هم وجود دارد که خطیب در تاریخش و سمعانی در «الانساب» از او یاد کرده‌اند بدون این که او را جرح یا تعدیل نمایند.

[45]- الزنجانی الشافعی، تخریج الفروع علی الاصول، تحقیق: محمد ادیب صالح، بیروت، مؤسسة الرسالة، ص 179.

[46]- ابن رجب حنبلی، جامع العلوم و الحکم، ص 253.

[47]- مسلم آن را روایت کرده است.

[48]- ترمذی و ابن ماجه و دارمی و حاکم و ابن حبان آن را روایت کرده و البانی در «تخریج کتاب السنه» (1/29) آن را صحیح دانسته است.

[49]- ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، بیروت، دارالکتاب العربی، ص 14.

[50]- سلیم هلالی، مؤلفات سعید حوی: دراسة و تقویم، ص 132-128.

[51]- متفق علیه.

[52]- سلسلة الاحادیث الصحیحة (695).

[53]- عبدالله بن مبارک، الزهد، ص 69.

[54]- نگاه کنید به کتاب «هدیة السلطان الی مسلمی بلاد الیابان» با تحقیق این جانب.

[55]- متفق علیه.

[56]- حدیثی صحیح است و طبرانی و ترمذی آن را روایت کرده و ترمذی آن را حسن دانسته است.

[57]- بخاری و غیر او آن را روایت کرده‌اند.

[58]- مسلم و نسائی و احمد و دارمی و غیره آن را روایت کرده‌اند.

[59]- بخاری و مسلم و احمد آن را روایت کرده‌اند.

[60]- بخاری و مسلم و .... آن را روایت کرده‌اند.

[61]- بخاری و مسلم و دیگران آن را روایت کرده‌اند و حدیث عام است به کتاب «فتح الباری» ج 13، ص 281 مراجعه کنید.

[62]- نگاه کنید به کتاب مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 75 و کتاب الملل و النحل، ج 1، ص 179 و کتاب الفرق بین الفرق، ص 247.

[63]- بسیاری از گروه‌های اسلامی از چنین وضعیتی برخوردارند که این مسأله را با آنان تحت شعار «مصلحت دعوت» امتحان کرده‌ایم.

[64]- شرح صحیح مسلم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 60 و نگاه کنید به کتاب «الایمان» نوشته‌ی ابن تیمیه، ص 369.

[65]- به کتابم «مؤلفات سعید حوی، دراسة و تقویم» ص 41-40 نگاه کنید.

[66]- شاطبی، الاعتصام، ج 1، ص 120.